تربچه!

ترافیــــــــک!

سلام گلکم خوبی مامانی؟ این روزها سرم خیــــــــــلی شلوغه به چند دلیل: 1- مامان جون راضیه اینا مجبور شدن اسباب کشی کنن اما چون خونه شون هنوز آماده نیست, اومدن پیش ما, یعنی مامان جون و بابا جون خونه ی ما هستن و دایی محمد خونه ی خاله زری. این روزها خیلی بهمون خوش میگذره. همه دور هم هستیم! البته بابا جون کاوه و بابا سینا که صبح میرن سرکار تا شب, می مونیم من و مامان جون. البته روزهای اول ناهار می رفتیم خونه ی خاله زری, میدونی که تا خونه شون پیاده 5 دقیقه راه هست. 2- دایی جون فرزاد (دایی کوچیکه ی من) از آمریکا اومده بودن برا همین چند روز می رفتیم خونه ی مامی (مادربزرگ من) تا این یک هفته رو با هم باشیم  ...
19 شهريور 1392

عروسی

سلام گلکم خوبی مامانی؟ خبر خبر خبر ای روزها درگیر عروسی هستیم. 1- اون هفته رفتیم جهرم عروسی پسرخاله ی بابا. اااااااای بد نبود. برای اولین بار بعد از 8 سال یک عروسی جهرمی دیدم!!!!!!!!! چیز خاصی نداشت, فرقش با بقیه ی شهرها این بود که شام نمی دادن!!!!!!!  عروسی های جهرم از 9 شب شروع میشه به صرف شیرینی و میوه!!!!!!!!! 2- و امااااااااااا عروسی دوست بابا. یکی از بهترررررررررین دوستای بابا سینا این هفته عروسی کرد. البته در شهر یزد. چهارشنبه شب با بابا سینا, خاله زری و هدی سوار ماشین شدیم و رفتیم به طرف یزد. البته عمه شمسی (عمه ی بابا جون کاوه) هم با ما بودن, چون خونه شون شمس آباد هست و می خواستیم برسونیمش...
19 شهريور 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تربچه! می باشد